زمینه های فکری وبر
در میان بسیاری از نیروهای فکری که بر اندیشه وبر تأثیر گذاشته بودند ،چند خط نفوذی بارز به چشم می خورند که او را به برخی از معاصران دور و نزدیکش مرتبط می سازند . رهیافت کلی وبر در مورد علوم اجتماعی بیشتر متأثر است از بحث های روش شناختی در مورد تفاوت های علم طبیعت و جامعه . این بحث ها در نسل کانت آغاز گرفته بودند و سپس هگل و رومانتیک هایی که در آخرین دهه های سده نوزدهم دوباره رو آمده بودند آنها را بسط دادند . ( کوزر، 1368: 332)
وبر در سنت آلمانی رشد یافته بود و در میان معاصران وبر سه شخصیت عمده بودند که بر تفکر او تأثیر گذاشته بودند . ویلهلم ویندلباند هانیریش ریکرت فیلسوفانی که نمایندگان اصلی مکتب ماربورگ یا مکتب نوکانتی جنوب غربی آلمان بودندو فیلسوف و مورخ فرهنگی ویلهلم دیلتای
عده ای دیگر از جمله ریکرت، با تقسیم کردن واقعیت به بخش های مستقل از هم مخالفت کرد وآن را یکپارچه و یکدست می دانستتند. اساس طبقه بندی علوم از نظر این گروه تأکید بر تفاوت میان روش های گوناگون مطالعه واقعیت ناشی می شود به نحوی که گوناگونی در روش ها را ملاک طبقه بندی علوم قلمداد می کردند. (ابوالحسن تنهایی، 1374: 70-269)
وبر فهم خود را بیشتر به دیلتای مدیون بود و نیز به دوست شخصی اش ، فیلسوف روان شناس کارل یاسپرس که میان تبیین و فهم تمایز قائل بود.(کوزر،1368: 335)
از نظر علائق اصلی وبر، مردانی که تأثیر عمیق بر او گذاشته بودند عبارت اند از: تاریخ نگاران اقتصادی و اقتصاددانان تاریخگرایی چون ویلهلم روشر و کارل کینس و در میان نسل جوانتر ، گوستاد اشمولر، آدولفو واگنر، لویربر نتانو و در میان جامعه شناسان و معاصر، زیمل و تونیس بیشتر از همه ، بر وبر تدثیر گذاشته بودند . (کوزر، 1368)